2013-10-30

به کجا می روی ؟ - هارا گئدیرسن ؟

 به کجا میروی ؟
به کجا میروی ! ! ؟ زیارت خانه خدا ... دیدن خدا ؟
درب آن خانه روبرو را بکوب ...آری همین خانه ای که یتیم خانه است...
همین خانه ای که هر شب بچه ها گرسنه می خوابند ... خدا امشب آنجاست .....

 *
هارا گئدیرسه ن ؟
الله هین ائوینه ؟ الله هین گؤروشونه ؟
اوزبه اوز ائوین قاپیسینی دؤی ، هه ن ، او ائوی کی یئتیم خانادیر
او ائوی کی هر گئجه اوشاقلار آج یاتیرلار ، الله بو گئجه اوردادیر
بو گئجه ، یولا دوشمه میشده ن قاباق ، بیر آز قونشو ائوینه قوناق گئت
باخ گِؤر ، اوجاق اوستونده کی قابلاما دولودور ،
دولودور سوینان
هه ن ، ته کجه سو
و آنانین الینده قاشیغی ، پیشمیشی قاریشدیریر
دادینا باخیر ، دوز سه پیر ، اوقه ده ر قاریشدیریر ، قاینادیر کی ، آج اوشاقلار یوخلویالار 

*
ادامه شعر در اینجا 
*

2013-10-11

گل شویودو





آن قدیمها که بچه مدرسه ای بودیم ، بهار که می رسید ، اورقیه آنایمان قوطی مخصوص تخم گل هایش را از یخدانش بیرون می آورد و تخم گل ها را با سلیقه و حوصله دورتادور باغچه حیاطمان با نظم و ترتیب می کاشت. تخم سیاه تپلی و کوزه مانند لاله عباسی و تخم سوزنی شکل نیم سانتی شویودو برای اورقیه آنایمان معرفتی از معرفتهای بی کران پروردگار بود. دیری نمی گذشت و جوانه ها به گل می نشستند و دور به من و دوست جان می رسید. گل های لاله عباسی را می چیدیم و لب ها و گونه هایمان را با آنها بزک می کردیم. چادرهای گلی گلی مان را هم به تقلید از فیلم های هندی ، دور کمر و سر می پیچیدیم . این گل را هم که ما به آنها « شویودو » می گفتیم چیده و گلبرگهایش را آهسته روی ناخن هایمان قرار می دادیم و صبر می کردیم که یک کمی خودشان را بگیرند. آن گاه برای خودمان خانمهای شیک و خوشگل می شدیم و خاله بازی هایمان جان می گرفت. البته دستهایمان بسیار آهسته تکان می دادیم تا گلبرگها نریزد. چند دقیقه ای خانم خوشگل شدن هم برای خودش عالمی داشت. یادش به خیر.

اکنون دیگر عطیه خانم ما شویودو را دوست ندارد و می گوید گل قدیمی است و مخصوص گورستان است. اما در گورستانها  گل های مختلف کاشته می شود و هیچکدام را نمی توان  مخصوص گورستان دانست. بخصوص شویودوی ما را که برگ برگش خاطره ای است از دوست جان و خاله بازی و دستهای گرم مادربزرگ. اما غافل از چشم عطیه خانم که این گل ها در گوشه ای از باغچه به حال و هوای خودشان روئیده اند و منتظرم تخمهای سوزنی شکل نیم سانتی شان آماده شود و برای بهار آینده نگاهشان بدارم.



2013-10-06

میمون است دیگر


میمون است دیگر!! ، باید تنها پشت میله ها بنشیند ، تخته پاره هائی و مکانی برای بازی میمونانه اش دارد . نعمت هم فراوان است . آنجا می نشیند و زل می زند به اشرف مخلوقات که به تماشایش می آیند. خیلی وقتها هم قهر می کند و پشت به بنی آدم می نشیند.
میمون است دیگر!! طفلک

2013-10-01

شیر هم شیر بود

شیر هم شیر بود گرچه به زنجیر بود 
مظلوم و آرام نشسته ای و ملتمسانه می نگری. 
گویی با زبان حال می گویی :« دلم برای خانه ام تنگ شده ،  مرا به خانه ام ببرید.» اما کسی صدایت را نمی شنود و یا می شنود و خود را به ناشنوایی می زند. آخر قاتق نانش هستی.  
هر ازگاهی نعره ای می کشی ، نعره ای بی اثر ، کسی از صدایت نمی ترسد. بقیه حیوانها با شنیدن صدایت دست و پایشان را گم نمی کنند. ناسلامتی سلطان جنگلی ! طفلکی !